رئیسی یا نمیداند تخلف یک مدیر چه عواقبی دارد، یا نمیداند گشت ارشاد چهکار میکند! (فیلم)
تاریخ انتشار: ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۰۵۶۳۴۳
مثلا وقتی مدیری تخلف کرد، او را به وزرا میآورند و پس از ارشاد، تحویل خانوادهاش میدهند تعداد بازدید : 1 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
عصر ایران؛ حسن ظهوری _ گشت ارشاد برای مدیران؟ برای چه؟ مثلا وقتی مدیری تخلف کرد، او را به وزرا میآورند و پس از ارشاد، تحویل خانوادهاش میدهند که فردا در حالی که حسابی ارشاد شده سر کار برگردد؟ یا وقتی که تخلف کرده و در خیابان راه خودش را میرود سوار یک ون ویژه میکنند و از او تعهد میگیرند که مثلا دیگر فلان اختلاس را نکن؟ ولی آقای رئیسی تخلف یک مدیر میشود، اختلاس چندهزار میلیاردی که هزاران میلیارد متر مربع از سفره مردم را کوچکتر میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
گشت ارشاد، آنطور که تعریف میشود، یگان ویژه اخلاقی پلیس برای برخورد با کم حجابی و بیحجابی در ایران است. حتی اگر تصور کنیم این گشت با همین ماموریت به سراغ مدیران برود، بعید است که باز هم این کلاسهای آموزشی و تعهد و باقی ماجرا دردی از حجم و تاثیر فساد اخلاقی یک مدیر کم کند. فساد اخلاقی در مدیران یعنی سواستفاده از موقعیت شغلی و بهرهکشی غیراخلاقی از زنان در محیط کار؛ برهم زدن آسایش روانی و برخوردهای نامناسب جنسیتی و حتی درخواستهای غیرمشروع از زنانی که به هر شکل به شغلی که در آن کار میکنند نیازمندند. فساد اخلاقی یک مدیر گاهی زنان سرپرست خانوار را هدف میگیرد که آسیبپذیرترین قشر زنان شاغل در ایران هستند. آقای رئیسی گشت ارشاد، با آن ماموریت عجیبی که دارد، اینجا هم نمیتواند کاربردی داشته باشد؛ چه بسا همین حالا آن دسته از اداراتی که نهادهای بازرسی متعهد دارند، مدیران متخلف را مورد پیگرد قرار میدهند.
یا شاید گشت ارشاد مدیران قرار است، مدیر غفلت کرده را پیدا میکند و پس از آنکه او را مورد ارشاد قرار داد و مدیر متوجه غفلت شد، به سرکارش برمیگردد. عواقب آن غفلت چه میشود؟ شاید آقای رئیسی هنوز نمیداند غلفت یک مدیر یعنی چه؟ غلفت یک مدیر یعنی فساد جبرانناپذیر یعنی رفتار غیراخلاقی و سواستفاده از مقامی که دولت در اختیار او گذاشته است. اینها با یک ارشاد حل میشود؟
گشت ارشاد چه در شکل و شمایل فعلی و چه در وعده آقای رئیسی برای مدیران، هیچ فایدهای ندارد و فقط پول بیتالمال است که برای دستاوردی «هیچ»، هزینه میشود. در حالی که همین حالا مردم نه تنها از بیشتر شدن سارقان و کلاهبرداران مینالند که فساد دولتی هم هر روز بیشتر بر زندگیشان فشار میرود و چه بسا وقتی مدیران متخلف دستگیر میشوند، آنچه خورده و بردهاند هم به سفره مردم برنمیگردد.
تا کنون مدیرانی در جمهوری اسلامی ایران دستگیر شدهاند. تقریبا همه آنها با تخلفات بسیار سنگین مورد محاکمه قرار گرفتهاند. آیا گشت ارشاد مدیران قرار است، هنگامی که این تخلفها انجام نشده با ارشاد به موقع مدیران آنها را متوجه فسادی که در آن افتادهاند، کنند. اگر مدیر نمیداند در چه حلقه فسادی افتاده که از اول مدیر نبوده و باید برکنار شود و اگر میداند که گشت ارشاد و هزاربار ارشاد کردن هم نمیتواند مانع او شود. شاید واقعیت اینطور باشد که گشت ارشاد مدیران فقط یک وعده انتخاباتی بود برای آنکه پاسخی به گشت ارشاد داده نشود؛ چراکه هنوز خبری از وجود گشت ارشاد در ادارات به گوش نمیرسد و گشت ارشاد فعلی هم با فشار بیشتر و نتایج جبرانناپذیر به کارش ادامه میدهد.
وعده رئیسی در مورد گشت ارشاد برای مدیران، ایجاد اشتغال بیثمر مثل همین شغل مدرس بودن در کلاسهای آموزشی گشت ارشاد است. کلاسهایی که همه آنهایی که در شکلگیری آن مشارکت میکنند میدانند که ثمری نخواهد داشت و انتهای آن کشیدن چک و امضاء ۱۰ها فیش حقوقی برای کسانیاست که هیچ قدم تاثیرگذاری برنداشتهاند. گشت ارشاد با نزدیک به دو دهه از راهاندازی آن نتوانسته ماموریت خود را به انجام برساند و وقتی هم فشار را بیشتر میکند تبدیل به برخوردهایی میشود که در نهایت اتفاقاتی غمبار مثل مهسا امینی را رقم میزند. پس گشت ارشاد را بزرگتر نکنید و برای آن ماموریتهای تازه نبینید که بیثمر است. مدیران متخلف چه اخلاقی و چه مالی، باید مورد پیگرد جدی دستگاه قضایی قرار گیرند و آنچه میکنند به طور حتم با چند تذکر و کلاس آموزشی، اصلاح نمیشود.
منبع: ایران اکونومیست
کلیدواژه: آقای رئیسی گشت ارشاد یک مدیر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۵۶۳۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فقط یکی از معلمها میداند
خبرگزاری مهر، گروه مجله _ مرتضی درخشان: اینکه یک پسر در آینده چهکاره میشود را میتوان اول از همه از خودش پرسید و پاسخی که دریافت میکنید اغلب خلبان، پزشک یا مهندس است. البته ضمن احترام به صنف «لاستیک فروشان»، این قاعده، استثنائاتی مثل آن لاستیک فروش محترم هم دارد؛ اما این پاسخ اصلاً معتبر نیست، شما باید از افراد دیگر هم بپرسید، هرچند، در آنها هم پاسخ کلیشهای بسیار دیده میشود.
مثلاً در زمان ما پدر و مادرها مصرّاََ معتقد بودند که ضمن احترام به شغل شریف «حمالی»، ما نهایتاً حمال میشویم که البته بعضی اعتقاد داشتند که همان موقع حمال هستیم که البته با پیشرفت تکنولوژی و آشنایی پدر و مادرها با مشاغل جدید امروزه این رویه تغییر کرده و بخصوص مادرها معتقدند که بچهها «یک چیزی» میشوند که آن یک چیز حتماً حمال نیست.
خالهها و داییها معتقد بودند که این بچه هوش سرشاری دارد و ضمن احترام به «یک جایی»، یک روز این بچه به یک جایی میرسد! البته اگر شما رقیب فرزندان آنها بودید ضمن احترام به «هیچ جا» شما به هیچ جا نمیرسیدید.
عموها و عمهها خیلی متأثر از رفتار پدر و مادر شما آینده شما را ترسیم میکردند و اگر شما را دوست داشتند میگفتند که این بچه خیلی «باهوش» است و ضمن احترام به مقام شامخ «پدر»، یک روزی مثل پدرش یک چیزی میشود، اما اگر پدر شما و همسرش را دوست نداشتند، ضمن احترام مجدد به مقام شامخ «پدر» میگفتند، این هم مثل پدرش هیچ چیز نمیشود.
بهترین روش برای فهمیدن آینده فرزندان، جستوجو در بین معلمهای مدرسه بود. نه اینکه معلمها بدانند؛ اما یکی از معلمها معمولاً میفهمید. شما باید بگردید و برای هر دانشآموز آن معلم خاص را پیدا کنید.
از نظر مشاوران مدرسه که همه دانشآموزان اگر با همین روند ادامه بدهند ضمن احترام به «مشکلات جدی»، در آخر سال به مشکلات جدی بر میخورند. معلمها هم اغلب معتقدند که ضمن احترام به «زندانیان و خلافکاران»، دانشآموزان آخرش از راه بهدر میشوند و از این حرفها! اما یک معلم هست که انگار همهچیز را میفهمد، یکی که هر دانشآموز یکی برای خودش دارد و مال من «علیرضا افخمی» بود؛ معلم ریاضی سال اول دبیرستان.
من استعداد خاصی در فیزیک، هندسه و ورزش داشتم، خودم در کودکی فکر میکردم که فضانورد بشوم، در راهنمایی تصورم این بود که مدیر یک جایی خواهم شد، اما در دبیرستان، وقتی آقای افخمی به ما موضوع تحقیق داد که یک جوان چه خصوصیاتی باید داشته باشد، وقتی نتیجه کارها را بررسی کرد و به کلاس برگشت از یک ساعت و نیم زمان کلاس، حدود یک ساعت در مورد تحقیق من صحبت کرد. نه اینکه از تحقیق خوشش آمده باشد، نه! از یک جمله خوشش آمده بود. من یک جایی از این تحقیق برای نقل قول از پدرم نوشته بودم: «پدرم میگوید…» و همین جمله شده بود موضوع کلاس ما!
اصلاً قواعد تحقیق را رعایت نکرده بودم، حتی حرف مهمی هم در تحقیقات من نبود. علیرضا افخمیِ جوان، که خیلی لاغر بود و ریش کوتاه یک دستی داشت از این شکل نقل قول من خوشش آمده بود. او همان معلم من بود که فهمید قرار است چهکاره شوم، اما من همیشه با او «ارّه بده و تیشه بگیر» بودم. نهایتاً روزی که فهمیدم او درست فهمیده بود، دوست داشتم اینها را برایش بنویسم و بخوانم، اما سرطان این حسرت را به دل من گذاشت و آقای افخمی را توی بیمارستان پیدا کرد و با خودش برد.
خیلی دوست نبودیم، اما میتوانستیم در پیری دوستان خوبی باشیم. مثل بعضیها که این روزها دوستان خوبی برای هم شدیم. «علیرضا افخمی» خیلی شاگرد داشت، حتی شاید وقتی بعد از مدتها من را میدید نمیشناخت، اما من فقط و فقط یک افخمی داشتم…
کد خبر 6094247